We use cookies and other technologies on this website to enhance your user experience.
By clicking any link on this page you are giving your consent to our Privacy Policy and Cookies Policy.
رمان ميراث 图标

v1.0 by goroh.abnos


2017年07月08日

关于رمان ميراث

小说:遗产通过:朱尔斯·凡尔纳

نام رمان :ميراث

به قلم : ژول ورن

خلاصه ي از داستان رمان:

ميدان توپخانه ي استانبول در قرن نوزدهم ، از جمله ميدانهايي به شمار مي رفت که هميشه در جنب و جوش بود و افراد پيوسته در آنجا به همديگر مي رسيدند و در حقيقت محل قول و قرارهاي آنها محسوب مي شد.

اما در آن روز ، يعني شانزدهم ماه اوت سال ???? فعاليت و جنب و جوش هميشگي در آن ميدان به چشم نمي نمي خورد. طلوع خورشيد که به رنگ سرخ بر روي گنبدهاي مساجد و مناره ها و سنگهاي خيابانهاي شهر استانبول يا به عبارتي تنگه ي بسفر را زينت مي داد.

صفحه ي اول رمان:

ميدان توپخانه ي استانبول در قرن نوزدهم ، از جمله ميدانهايي به شمار مي رفت که هميشه در جنب و جوش بود و افراد پيوسته در آنجا به همديگر مي رسيدند و در حقيقت محل قول و قرارهاي آنها محسوب مي شد.

اما در آن روز ، يعني شانزدهم ماه اوت سال ???? فعاليت و جنب و جوش هميشگي در آن ميدان به چشم نمي نمي خورد. طلوع خورشيد که به رنگ سرخ بر روي گنبدهاي مساجد و مناره ها و سنگهاي خيابانهاي شهر استانبول يا به عبارتي تنگه ي بسفر را زينت مي داد.

در ميان سکوت حاکم بر ميدان توپخانه ي شهر استانبول ، دو نفر که گاهي گام بر مي داشتند و لحظه اي نگران به اطراف خود مي نگريستند ، ديده مي شدند. از ظاهر آنها معلوم مي شد که اروپايي هستند.

آن دو خارجي ، از هلند مي آمدند. وان ميتن که متولد شهر روتردام بود. يکي از بازرگانان معروف جهاني به شمار مي رفت. طي سالهايي طولاني با ترکيه معامله داشت و مرتب به شهر استانبول مي امد و به راحتي مي توانست به زبان ترکي استانبولي صحبت کند.

خدمتکارش که هيچ تفاوتي با او نداشت و او نيز اهل هلند و نامش نيز برونو بود ، در خدمتگزاري به اربابش از هيچ کوششي فروگذار نمي کرد. با اينکه قيافه اي خشن داشت اما در عين حال رقيق القلب بود. او هيچ موقع از گفته هاي اطرافيان و دوستانش رنجيده نمي شد و با خوشرويي به آنان پاسخ مي داد.

برونوي پيشخدمت حدود چهل و پنج سال داشت. بزرگترين نقطه ضعف او تنفر از مسافرت بود. اما سرنوشت او را به پيشخدمتي بازرگاني سيّار مثل وان ميتن درآورده بود که در نتيجه پيوسته مسافرت مي کرد. بدين دليل ، چون علاقه اي به مسافرت نداشت ، هميشه در سفرهايش لاغر و ضعيف مي شد.

در آن روز به وي دنبال اربابش وان ميتن به خاک شهر قديمي بيزانس ، که اکنون پايتخت امپراطوري عثماني به شمار مي رفت و به نام استانبول تغيير نام داده بود ،

صفحه ي اول رمان:

انگشتان زيباي زن بر روي کليدهاي پيانو لغزيد و فضاي اتاق بزرگ، سرشار از صداي آهنگي قديمي شد. پس از مدت کوتاهي، مردي باريک اندام از پشت سرش روي نيمکت قرار گرفت و همراه با زن با کليدها بازي کرد. کم کم، زن خود را کنار کشيد و تم آهنگ به وسيله دستان مرد، رنگي شاد و جديد به خود گرفت. زن زيبا با شعفي بي پايان، هنر مردش را مي نگريست و لبخند مي زد. سپس چشمانش را بست و آرام سرش را روي شانه مرد گذاشت. او نيز به نوبه خود سرش را به زن تکيه داد. عشق قديمي آنها به همديگر، با يک نگاه قابل تشخيص بود.

کم کم، صدايي از بيرون به گوش رسيد و کمي بعد، در اتاق باز شد.

– تقريباً وقتشه آلکساندرا.

زن آهي کشيد و گفت:

– ممنونم آلبين.

از جايش برخواست و با کف پايش، چين دامن بلندش را صاف کرد. عاشقش دست او را گرفت و با يک چرخش رقص گونه او را از نيمکت دور کرد. زن با لبخندي مليح به حرکت او پاسخ داد.

– ماتياس.

ماتياس قبل از اينکه با او در اروپا آشنا شود، يک رقصنده بود.

خيلي سال قبل.

و حالا هنوز هم پير به نظر نمي رسيد. هيچ کدام از آنها پير نمي شدند.

آنها خون آشام بودند و چهره هاي جوانشان در طول زمان متوقف شده بود.

最新版本v1.0更新日志

Last updated on 2017年07月08日

Minor bug fixes and improvements. Install or update to the newest version to check it out!

翻译中...

更多应用信息

最新版本

请求 رمان ميراث 更新 v1.0

上传者

Darnel Paddy

系统要求

Android 2.3.4+

更多

رمان ميراث 屏幕截图

订阅APKPure
第一时间获取热门安卓游戏应用的首发体验,最新资讯和玩法教程。
不,谢谢
订阅
订阅成功!
您已订阅APKPure。
订阅APKPure
第一时间获取热门安卓游戏应用的首发体验,最新资讯和玩法教程。
不,谢谢
订阅
成功!
您已订阅我们的邮件通知。