مزمور بزرگ
«1چرا ملتها خشمگین میشوند و مردم توطئه بیهوده میکنند؟
2پادشاهان زمین میایستند و حاکمان با هم بر ضد خداوند و مسحشدهاش توطئه میکنند و میگویند:
3 بیایید زنجیر ایشان را بشکنیم و غل و زنجیر ایشان را برداریم!»
۴ خداوند از تخت خود در آسمان میخندد و آنها را مسخره میکند.
5 در خشم خود آنها را سرزنش می کند و در خشم خود آنها را به وحشت می اندازد و می گوید:
6 «من خودم پادشاه خود را بر صهیون، بر کوه مقدس خود قرار دادم.»
7 من فرمان خداوند را اعلام خواهم کرد. او به من گفت: «تو پسر من هستی. امروز حوصله ات را سر بردم
8 از من بخواهید تا قومها را به شما میدهم و اقصای زمین را ملک شما میسازم.
۹ آنها را با میلهای آهنی میشکنی و مثل ظرف سفالی میشکنی.»
10 پس ای پادشاهان عاقل باشید. اخطار را بپذیرید، مقامات سرزمین.
11 خداوند را با ترس عبادت کنید. با لرز شادی کن
۱۲ پسر را ببوس، مبادا خشمگین شود و ناگهان هلاک شوی، زیرا در یک لحظه خشم او برافروخته میشود. چه خوشبختند همه کسانی که به او پناه می برند!»